رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره

روياي من رهام

اولین جرقه های استقلال رهام کوچولو

وابستگی زیاد رهام به من از مهمترین نگرانی های من توی این مدت اخیر بوده. خیلی دوست دارم بتونم راضیش کنم بره مهد چون که نگهداریش برای مادر روماتیسمی من خیلی سخته اما با اون خاطره بدی که از مهد گلسا داره حاضر نمیشه. کلا وقتی میخواد بخوابه هم میگه مامان بیاد پیشم بخوابه تا منم بخوابم. اگر بخوام پامو از در خونه بیرون بذارم حتما باید رهام رو با خودم ببرم مگر اینکه خواب باشه. ولی حالا که سه و یک ماه از تولدش گذشته دارم یه رگه هایی از استقلال توی رفتارهاش میبینم. دیروز داشتم میرفتم مغازه رهام با دوستش سبحان جلوی در خونه توی کوچه بازی میکرد. اون من رو در حال خروج از خونه دید ولی نگفت که من هم همراهت میام فقط به من تاکید کرد که زود برگردم و من رفتم خر...
22 ارديبهشت 1394

رهام شیرین من9

مامان:امشب میخوایم تولد مهرتاشو جشن بگیریم. خاله طیبه نیستش. مهرتاشو عمو مهران میان میان خونه ما. رهام :خخخخخخخحححخحح مامان.:چی. شده؟. باید. خونه. خودشون. جشن. باشه.. ...
17 ارديبهشت 1394

رهام شیرین من9

مامان:امشب میخوایم تولد مهرتاشو جشن بگیریم. خاله طیبه نیستش. مهرتاشو عمو مهران میان میان خونه ما. رهام :خخخخخخخحححخحح مامان.:چی. شده؟. باید. خونه. خودشون. جشن. باشه.. ...
17 ارديبهشت 1394

رهام شیرین من بالخت بخوابم8

رهام شیرین من امشب بهانه گرفته که به قول خودش بالخت بخوابه. یعنی بدون تاپ. استدلالشم اینه که مامان ببین دایی بالخت میخوابه. مییگم اخه دایی بزرگه. اتاقشم سرد نیست. اتاق تو سرده. میگه منم بزرگ شدم. ببین بابا هم با لخت میخوابه....منم گرممه. امشب سرم عرق گرفت..... ...
16 ارديبهشت 1394

رهام شیرین من 7

  رهام این روزها واسه هر مشکل و مسئله و سنگ جلوئ پا یه راه حل داره که ارائه. بده. از پارک برگشتیم واسش پیتزا خریدم اصرار داره که زود خوردن شروع کنه. من مانعش میشم میگم رهام جان اول باید بریم خونه لباسهاتو عوض کنم دست و صورتت بشورم بعد بخور....آآخه دستهات آلوده اس.   میگه:نه من دست نمیزنم خودت بهم بده تا بخورم.   میگم:آخه داغه الان.   میگه:فوتش کن زود سرد بشه.   آخه من چی بگم؟چاره ای جز عمل کردن به خواسته اش ندارم...   ...
7 ارديبهشت 1394

رهام شیرین من 6

  ظهر ۶ اردیبهشت۹۴ رهام. گوشی من به دستش نشسته روی مبل و برنامه حیوانات رو میبینه به زبان انگلیسی. چند بار بهش گفتم گوشیو بده کار دارم و اون نداد. آخر سر بهش گفتم گوشیو بده ببینم پول اومده تو حسابم مگه!!! بالاخره با یه وضعی گوشی رو ازش گرفتم و حسابمو چک کردم.   شب همون روز   من روی مبل نشستم و گوشی به دست واتس آپمو چک میکنم. رهام کنارم نشسته و داره چونه میزنه که من گوشیو بهش بدم. ولی من میگم فعلا نمیشه کار دارم. آخر سر عصبانی میشه و با تحکم و تکان دادن دستش میگه: پول اومده گوشیو بده من ....    
7 ارديبهشت 1394

رهام شیرین من5

این روزها رفتگر محله مون مریضه و نمیتونه سرکار بیاد. یه رفتگر دیگه به جاش کار میکنه. رهام مهربون من تو فکرشه و غیبت غلام واسش مهمه. رفته و از رفتگر جدید پرسیده: عمو غلام کجاست؟ چرا نمیاد. ...
3 ارديبهشت 1394
1